وبلاگ
زندگی مشترک، شاید مهمترین و تأثیر گذارترین بخش زندگی بزرگسالی اکثر افراد است. موفقیت یا عدم موفقیت در این بخش از زندگی اغلب بر حرفه، تحصیل و حتی سلامتی افراد پیامدها و نتایج مستقیم یا غیرمستقیمی به دنبال دارد.
تعریف زندگی مشترک:
شاید زندگی مشترک را بتوانم به سادهترین شکل ممکن بدین صورت تعریف کنم:
«فعالیتهای مشترک» حداکثری زن و مردی که مطلوبها، باورها و ارزشهای مشترکی دارند و تصمیم گرفتهاند در قالب یک «خانواده» عمر خود را در کنار هم سپری کنند.
در این تعریف بر «فعالیتهای مشترک» تأکید کردهام، زیرا هر قدر فعالیتهای مشترکی که زوجین با هم انجام میدهند(از تماشای فیلم و غذا خوردن گرفته تا رابطه زناشویی) بیشتر و باکیفیتتر باشد، زندگی مشترک پربارتر و رضایتبخشتری خواهند داشت.
«فعالیتهای مشترک» مهم و حیاتی هستند، زیرا بهترین بستر تأمین مناسب نیازهای زوجین را فراهم میکنند: نیاز به عشق و تعلق، تفریح، احساس ارزشمندی، آزادی و بقا. زن و شوهر هر قدر فعالیتهای مشترک لذتبخش بیشتری در کنار هم داشته باشند، بهتر میتوانند زمینه ارضای نیازهای همسرشان را فراهم کنند. و هر قدر نیازهای زن در کنار مرد و نیازهای مرد در کنار زن بهتر برآورده شود، صمیمیت و تعهد آنها نسبت به یکدیگر و نسبت به زندگی مشترکشان بیشتر خواهد شد.
موانع ارضای نیازها زن و مرد:
اما وقتی موانعی در راه ارضای نیازهای طرفین ایجاد میشود، زندگی مشترک به تدریج رو به افول گذاشته و رابطه زن و مرد به تدریج سرد میشود. مهمترین این موانع، رفتارهای مخربی است که زن و مرد با هدف اصلاح رفتارهای طرف مقابل انجام میدهند؛ رفتارهایی مانند انتقاد، سرزنش، تحقیر، تنبیه، تهدید، مقایسه و مانند اینها.
رفتارهای مخرب، از این باور ناکارآمد نشأت میگیرند:
«من صلاح و مصلحت تو و زندگی مشترک را بهتر از تو میدانم و وظیفه دارم از تو انسان بهتر و متعادلتری بسازم، و برای رسیدن به این هدف هر جا لازم باشد حق دارم تو را تنبیه کرده یا به تو پاداش دهم تا آن کارهایی را انجام بدهی که من میدانم درست و عاقلانه است»!!
این باور کنترلگرانه را میتوانیم در پشت اغلب بدرفتاریهایی که زن و مرد با یکدیگر انجام میدهند بیابیم. تا وقتی هم که زن و مرد سرسختانه به این باور داشته باشند که عاقلتر از طرف مقابل هستند و آنچه خودشان میفهمند و تشخیص میدهند منطقیتر، بهتر و درستتر از چیزهایی است که طرف مقابل میفهمد یا بیان میکند، از انجام رفتارهای کنترلگرانه مانند سرزنش، تحقیر، انتقاد و… نه تنها ابایی نخواهند داشت، بلکه گمان میکنند انجام چنین رفتارهایی برای زندگی مشترکشان لازم و حتی مفید است!
با چنین باور و چنین رفتارهایی، نیازهای زن و مرد مدام تهدید شده، مدام هیجانات ناخوشایند را تجربه خواهند کرد و در نهایت دیگر نمیتوانند در کنار هم و از طریق فعالیتهای مشترک به شادمانی و رضایتمندی برسند. در نتیجه در چرخه معیوبی گرفتار میشوند که نتیجه آن کنترلگری روزافزون طرفین نسبت به هم، فاصلهگیری از هم، تخریب تدریجی رابطه، و سردتر شدن زندگی مشترک خواهد بود. این روند را میتوانید در تجربههای زیسته خود یا اطرافیانتان به روشنی ببینید.
راهکار برونرفت از بنبست:
بنابراین پاسخ به این سوال که «چرا زندگی مشترکم آن طور که آرزو داشتم نشد؟!» را باید در باورهای ناکارآمد و رفتارهای مخربی که هر روز در زندگی مشترکمان انجام میدهیم جستجو کنیم.
اگر واقعاً میخواهیم سر و سامانی به رابطه و زندگی مشترک خود بدهیم باید با تقویت هشیاری خود، مراقب رفتارهایی که به بهانه «اصلاح» یا «مصلحت» با همسرمان انجام میدهیم باشیم. البته اگرچه کنار گذاشتن عادتهای مخرب کنترلگرانه در ابتدا سخت به نظر میرسد(زیرا به آنها خو کردهایم!)، اما اگر همواره آینده رابطه و زندگی مشترکمان را پیش چشممان ترسیم کنیم، کنار گذاشتن این رفتارهای مخرب آسانتر شده و به تدریج میتوانیم وارد دنیای «کنترل درونی» و روابط سازنده پایدار با افراد مهم زندگی خود شویم.
کنار گذاشتن انتقاد، سرزنش، تحقیر و رفتارهایی مانند اینها «ساده» است؛ فقط کافی است انجامشان ندهیم!
اما همین توصیه ساده، برای بسیاری از افراد «آسان» نیست، مگر آن که اراده کنند تا نشاط و بالندگی زندگی مشترک را به احساس قدرت و تسلطی که مدام به دنبال آن هستند ترجیح بدهند و مراقب ریشههای زندگی مشترک خود باشند.
دکتر سید علی قاسمی
چرا زندگی مشترک من آنطور که آرزو داشتم نشد؟!
- آبان 3, 1402
- دکتر سید علی قاسمی