وقايع سايکلنديه

    آنچه در سايکلند گذشته است

    مشاوره‌های ارائه شده
    0
    کارگاه‌های برگزارشده
    0
    گواهی‌های صادرشده
    0
    دانش‌پذیر دوره‌ها
    0
    ساعت ارائه آموزش
    0
    سوالات متداول

    هر کسی که احساس می­‌کند در زندگی­‌اش به اندازه کافی شاد و راضی نیست و به موفقیت­‌هایی که خود را لایقش می‌­داند نرسیده، می­‌تواند از کمک­‌های حرفه‌­ای یک مشاور صاحب صلاحیت استفاده کند. مشاور به مراجعان خود کمک می‌­کند تا با کنار گذاشتن بدرفتاری­‌هایی که در بین عموم مردم با عنوان «بیماری روانی» شناخته می­‌شوند و یا با مدیریت ذهن و زمان خود، بتوانند به رضایت از زندگی بالاتر و به دستاوردهای ارزشمندتری در روابط و حرفه خود دست یابند.

    بسته به نوع، تاریخچه و شدت مشکل و نیز با در نظر گرفتن میزان انگیزه مراجع برای ایجاد تغییردر رفتارها و سبک زندگی‌­اش، جلسات مشاوره می‌‌­تواند بین دو تا پنج جلسه (برای عبور از مرحله حاد مشکل) طول بکشد. پس از عبور از مرحله حاد، مراجع باید برای تداوم یادگیری­‌های خود و به حداقل رساندن احتمال عود و بازگشت مشکل، به صورت دوره‌ای، در فواصل دو ماهه یا بیشتر، با مشاورش جلسه داشته باشد.

    دوره‌های آموزشی
    خاطرات اتاق درمان
    • بهشت یا جهنم!

      خاطرات اتاق درمان

      «زندگی خوبی داشتیم... تا وقتی که رفتاراش تغییر کرد و بهشتمون رو جهنم کرد!»

    • خود راه بگویدت که چون باید رفت

      خاطرات اتاق درمان

      ناگهان چشمانش پر از اشک شد و گفت رابطه‌اش با باباش خوب نیست، چند وقتی هم هست که خیلی پرخاشگر شده و دائما تو اتاقش هست و سرش دائم تو گوشیه...

    • گام‌های کوچک، تصمیمات بزرگ

      خاطرات اتاق درمان

      سارا کلاس اولی بود. روز اول مهر با یک کیف صورتی قشنگ و روپوش تمیز و مرتب وارد مدرسه شد. چشماش پر از اضطراب و نگرانی بود و دست مادرش رو رها نمی‌کرد...

    • بدرفتاری یا زبان بی‌زبانی؟

      خاطرات اتاق درمان

      "واقعاً نمی‌دونیم دیگه باید چی‌کار کنیم. پسرمون انگار دیگه اون بچه‌ی سابق نیست. پرخاشگر شده، درس نمی‌خونه، از ما فاصله گرفته، حرف گوش نمی‌ده..."

    • وقتی نگرانی رابطه را می‌بلعد

      خاطرات اتاق درمان

      گفت: «خیلی نگرانم...

      بچه‌م بیشتر وقتش رو تو اتاق می‌مونه،

      درس نمی‌خونه، فقط تو گوشیشه.»

    • مستقل یا تنها؟

      خاطرات اتاق درمان

      «من همیشه خودم رو به تنهایی ساخته‌ام. همیشه مستقل بودم. هیچ‌وقت نتونستم به کسی تکیه کنم، نه خانواده، نه دوستان، نه هیچ کس. حالا با کسی در رابطه‌ام که همیشه منو تحقیر می‌کنه. ولی نمی‌تونم جدا بشم. هیچ کسی دیگه ندارم.»
    • تلنگر بی حسی

      خاطرات اتاق درمان

      او می‌گفت فشارها و تنش‌های زندگی‌اش آن‌قدر زیاد شده که دست راستش بی‌حس شده است. از این موضوع غمگین و دلگیر بود، چون دیگر نمی‌توانست گلدوزی کند ، کیک بپزد؛ کارهایی که قبلاً برایش لذت‌بخش بود...
    • من کافی هستم

      خاطرات اتاق درمان

      یکی از روزهای گرم تابستان سال گذشته، یک دختر نوجوان به من مراجعه کرد. ۱۴ سالش بود، تیشرت و شلوار پوشیده بود و یک کلاه نقابدار روی سرش داشت...
    • فراتر از نصیحت

      خاطرات اتاق درمان

      چندی پیش در میان مراجعانم نوجوانی ۱۵ ساله بود که با بی‌میلی و اصرار مادرش به مرکز مشاوره آمده بود...
    • ترجیح رابطه به درس

      خاطرات اتاق درمان

      زبانِ یادگیری کودکان بازی است. من این را نه فقط در کتاب‌ها، بلکه در چشمان مشتاق بچه‌هایی
      دیدم که برای ماندن در کلاس من، بهانه‌های خلاقانه‌ای می‌تراشیدند. 
    • یک‌سؤال؛ یک‌مسیر

      خاطرات اتاق درمان

      بعضی جلسه‌ها هستن که تا مدت‌ها، شاید تا آخر عمر، توی ذهن آدم حک می‌شن. 
    • یک بام و دو هوا در روان‌درمانی

      خاطرات اتاق درمان

      یک بام و دو هوا در روان‌درمانی

      مادری سردرگم و کلافه به من مراجعه کرده و از این شاکی بود که چرا حرف‌های روانشناس‌های مختلف با هم سازگار نیست و هر درمانگری نسخهٔ متفاوتی برای پسرش، سامان، تجویز می‌کند؟!
    • او می‌کِشَد قُلّاب را …

      خاطرات اتاق درمان

      اون هر شب گفت: «دوستت دارم.» صبح‌ها با هم بیدار شدن، شب‌ها با هم خوابیدن. خندیدن، فیلم دیدن، آغوش، لمس، رابطه… خاطره‌هایی که دونه‌دونه، نخ شدن تو ذهن یک نفر. کلماتی که تبدیل شدن به باور. لمس‌هایی که تعبیر شدن به تعهد. و بعد، یک‌باره، از دهنش پرید: «ما فقط با هم دوست بودیم. »
    • خوب بودن، تا مرز نابودی

      خاطرات اتاق درمان

      دختر ۲۸ ساله‌ای بود. فارغ‌التحصیل دانشگاه امیرکبیر، باهوش، دقیق، اما به‌شدت شکننده.
    سیده زهرا انجام

    بهشت یا جهنم!

    «زندگی خوبی داشتیم… تا وقتی که رفتاراش تغییر کرد و بهشتمون رو جهنم کرد!» با چشمانی اشک‌آلود و صدایی که

    ادامه خاطره...