خاطرات اتاق درمان

خود راه بگویدت که چون باید رفت

روز تحویل کارنامه بود مدرسه حسابی شلوغ بود و گرما از در و دیوار می بارید و کولرها هم جوابگو نبود ،حسابی عطش داشتم رفتم ابدارخانه که یه لیوان آب برای خودم بیارم توهمین  فاصله  تا برگردم دیدم یکی از اولیا با چهره گندمی و موهای بلوند و با لهجه ای که برام آشنا نبود وارد اتاق شده  و از همکارم داره کارنامه دخترش رو می‌گیره  با هم  سلام و احوالپرسی کردیم و همکارم معرفیشون کرد متوجه شدم مادر  نیکو جان هست.

در حال صحبت از منشور اخلاقی جدید و قوانین وضع شده در مدرسه بودیم که کمی از نیکو و دوستانش و خلقیات اون گفتم ،از زبان بدن مادر متوجه شدم که خیلی تعجب کرده بود که  چه قدر اطلاعات دقیق از دخترش دارم و به من گفت که نیکو همیشه تو خونه از شما صحبت می‌کنه و می‌گه چه قدر مشاورش رو دوس داره و حرف‌های مشاوره براش وحی منزل هست.

در همین حین چند تا اولیا دیگه هم اومدن تو اتاق و حسابی شلوغ شد و حس کردم مامان می‌خواد تو فضای امن‌تری صحبت کنیم، مادر را به اتاق مشاوره دعوت کردم اولش کمی متعجب بود و انگار جا خورده بود، سر صحبت را باز کردم و از روابط نیکو با خودش سوال کردم گفت عالیه و از روابط با پدر پرسیدم  و اون اشاره کرد خوبه همه چیز عالیه به نظرم اومد باید کمی از این موضوع فاصله بگیریم و اعتماد او را جلب کنم ،چون شواهد چیز دیگری رو نشان می‌داد.

درباره خودش و اصالتش و شغلش پرسیدم وفضا کمی  تلطیف شد و انگار آمادگی لازم را برای ورود به مسئله پیدا کرد ،ناگهان چشمانش پر از اشک شد و گفت رابطه‌اش با باباش خوب نیست ،پدرش دائما ایراد می‌گیره و سخت گیره و نیکو خیلی باهاش صحبت نمی کنه ،چند وقتی هم هست که خیلی پرخاشگر شده و دائما تو اتاقش هست و سرش دائم تو گوشیه  و اصلا با ما وقت نمی‌گذرونه ،  کم کم مسائلی رو که  فکر می کرد نیکو رو اذیت میکنه مطرح کرد و گفت  بیرون از مدرسه پیش مشاوره بردم و فایده ای نداشته وپدرش اونجا هم اصلا  همکاری نداشته است.

من هم سعی کردم  با آموزش درباره اون بخشی که خود مادر روش کنترل داره متمرکز شوم و  به رابطه شون کمک کنم .وقتی جلسه تمام شد ،طبق عادت همیشگی یه ویس بازخورد برای خودم ضبط کردم و به خودم یاد آوری کردم که همیشه اول باید رابطه با مراجع را بسازی و در روند درمان عجله نکنی وقتی  درمانگر بستری برای  امنیت و اعتماد مراجع فراهم کند و  پیش از عجول بودن صبور باشد و به اطلاعات دریافتی از مراجع دقت کند خود مسیر  تو را می‌خواند، پس اول رابطه بساز و بعد به مسیر اعتماد کن .

تصویر مرضیه رضایی

مرضیه رضایی

کارشناس ارشد روان‌شناس تربیتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *