شاید اغراقآمیز باشد اما میتوانم بگویم همه ما انسانها در طول زندگی خود کم و بیش حوادث آسیبرسانی را از سر گذراندهایم.
از اتفاقات و خاطرات تلخ گذشته به ويژه در دوران کودکی و نوجوانی در خانه پدری گرفته تا ناکامیهای تحصیلی، شغلی و عاطفی دوران بزرگسالی. شاید در خانوادهای پر از آشفتگی و آشوب زندگی کرده باشید یا پدر و مادری داشتید که بسیار انتقادگر و سرزنشگر بودند. در رابطه عاشقانهای قرار گرفتید که پایانی سخت داشت؛ مورد بدرفتاری معلمان و همکلاسیهای خود قرار گرفتید؛ یکی از عزیزانخود را از دست دادید؛ یا در یک پروژه تحصیلی یا شغلی مهم با شکست مواجه شدید.
به دلیل ناکامیهای شدیدی که در آن دوران داشتیم و احساسات ناخوشایندی که تجربه کردیم، زخمهای بزرگی بر ذهنما شکل گرفت. اکنون سالیان سال از آن اتفاقات میگذرد و ما شبیه یک کشتی هستیم که در دریای زندگی خود حرکت میکنیم و یک کشتی شکسته و کهنه را نیز با خود میکشیم. خاطرات آن روزگار مانند یک فیلم واقعی در ذهنما مرور میشود و دوباره همان احساسات ناراحتکننده را تجربه میکنیم و نمیتوانیم آنها را از مغز خود پاک کنیم. انگار دست خودمان نیست اما به یکباره تمام آن خاطرات جلوی چشمان ما ظاهر میشوند و ما را در غم شدیدی فرو میبرند. اگر شما نیز چنین تجربیاتی دارید بسیار طبیعی است؛ تمام انسانها نسبت به ناکامیهای عظیم زندگی خود آسیبپذیر هستند. این تجربیات تکاندهنده در روانشناسی با اصطلاح «تروما» شناخته میشوند.
یک پرسش مهم که ارزش تفکر عمیق را دارد:
آیا تمام افرادی که رویدادهای دردناک مانند شکست عشقی، اخراج از کار، مرگ عزیزان، بیماری صعبالعلاج، و غیره را تجربه کردهاند، پس از آن دچار مشکلات روانشناختی شدهاند؟
یک جمله معروف از بودا نقل میکنم: « رنجکشیدن مانند برخورد دو تیر به بدن است. تیر اول باعث ایجاد درد جسمانی میشود (ایجاد جراحت بر سطح بدن) و تیر دوم به درد ذهنی مربوط است،
یعنی نحوه تفسیر و داستانسازی ذهنی ما از جراحت. بسیاری از اوقات درد ذهنی بسیار شدیدتر از درد جسمانی است». این موضوع در مورد اتفاقات دردناک زندگی ما نیز صدق میکند. مسئلهای که حتی از جزئیات اتفاقاتی که برای ما پیش آمده مهمتر می باشد،
این است که چگونه بر آنها تامل کردهایم و چه معنا و درکی از تجربههای دردناک خود ساختهایم. هنگامی که از خاطرات خود و نحوهای که گذشته زمان حال ما را تحت تاثیر قرار دادهاست بینش روشنی به دست آوریم، آزاد میشویم تا حال و آینده جدیدی برای خود بسازیم. ما همواره از جنبههای مثبت و منفی گذشته خود یک داستان در ذهنمان پرورش میدهیم و آنرا باور میکنیم.
در واقع ما به این دلیل گذشته را مرور میکنیم که خود را قربانی اتفاقات گذشته میدانیم و باور داریم آنچه در گذشته بر ما رفته است، تعیین کننده تمام سرنوشت کنونی ماست و بدبختی و مشکلات فعلی ما را رقم میزند. این باور باعث میشود که دائما بخواهیم گذشته را زنده نگه داریم به این امید که بتوانیم آن را تغییر دهیم یا جبران کنیم. زندگی فعلی ما نامساعد و ناخوشایند بوده و ما مقصر اصلی آن را گذشته دردناک خود در نظر میگیریم.