همه ما ممکن است گاهی احساس غم شدیدی داشته باشیم. در این لحظات افسردگی ممکن است اولین حدسمان درباره منبع مشکل باشد. اما چه زمانی میتوان گفت دچار افسردگی شدهایم؟ تفاوت غم و افسردگی چیست؟
افسردگی به عنوان یک دستهبندی از اختلالات روحی روانی، اشکال و انواع مختلفی دارد. انواع افسردگی نشانهها و علائم منحصر به خود را دارند. شکل رایجتر اختلال افسردگی شامل علائم زیر میشود:
-
🔘 خلق افسرده در بخش عمده روز و در اکثر روزها که هم توسط فرد گزارش میشود و هم اطرافیان متوجه آن میشوند.
-
🔘 کاهش محسوس علاقه یا لذت در تمام یا اکثر فعالیتها در بخش عمده روز در همه روزها
-
🔘 کاهش یا افزایش وزن محسوس (به همراه کاهش یا افزایش اشتها) به میزان حداقل 5 درصد از وزن در ماه
-
🔘 بیخوابی یا پرخوابی تقریبا هر روز
-
🔘سراسیمگی یا کندی روانی حرکتی
-
🔘 خستگی یا فقدان انرژی تقریبا هر روز
-
🔘 احساس بیارزشی یا گناه بیش از حد یا نامناسب تقریبا هر روز
-
🔘 کاهش توانایی فکر کردن یا تمرکز کردن یا دو دلی
-
🔘 افکار مکرر درباره مرگ و خودکشی
-
🔘 تاثیر منفی نشانهها بر عملکرد شغلی یا تحصیلی
ممکن است با مطالعه علائم ذکر شده برای افسردگی، علائم را در خود دیده و برداشت کنید که دچار افسردگی هستید. حتی اگر برخی از این علائم در شما وجود داشته باشد، تایید وجود افسردگی به این سادگیها نخواهد بود و بررسی متخصص ضروری است.
در اینجا به چند تفاوت بین غم و افسردگی را اشاره میکنیم:
1- احساس یا اختلال
احساس غم و غصه، حسی است که همه ما تجربه میکنیم. در مواجهه با اتفاقات بد زندگی، با یادآوری خاطرات تلخ یا به دلیل دلتنگی، حس غم و غصه جزئی از حسهای طبیعی است که تجربه کردن آن به نوعی بخشی از تجربه زندگی است. حس و احساس به عنوان شکلی گذرا از وضعیت روانشناختی شناخته می شود. ثبات این حس، خلق یا مود ما را شکل می دهد. خلق افسرده و غمگین معمولا در مواجهه با اتفاقات تلخ و شدید زندگی مثل از دست دادن یک عزیز به وجود میآید و نسبت به حس، ماندگارتر است.
اختلال افسردگی، شکلی ماندگارتر و پایدارتر نسبت به خلق است و لزوما با یک اتفاق یا مسئله تلخ در ارتباط نیست.
این موضوع به نوعی ناتوانی مغز در دوری از حس افسردگی یا بازسازی مود بعد از آن است. این اختلال میتواند در واکنش به مسائل مختلف رخ دهد و میتواند فاقد دلیل یا محرک باشد.
بنابراین، اولین تفاوت غم و افسردگی، ماهیت آنها است که از دید روانشناسی، در دستههای مختلفی از تجربیات انسانی قرار میگیرند.
2- موقت یا ماندگار بودن
تفاوت اصلی دیگری که بین احساس غمگینی و اختلال افسردگی وجود دارد، مدت زمان آن است. هر کسی ممکن است در غروبهای دلگیر جمعه یا در واکنش به ناکامیها احساس افسردگی داشته باشد؛ اما نکتهای که اختلال افسردگی را از ناراحتی مجزا میکند، ماندگاری آن است. وجود حس غمگینی برای دو هفته، اولین زنگ خطر ابتلا به افسردگی را به صدا در میآورد. از طرف دیگر، حس غمگین بودن معمولا گذرا است و معمولا طی یک روز به فراموشی سپرده خواهد شد یا در برخی شرایط، تا دو یا سه روز باقی خواهد ماند؛ در حالی که افسردگی میتواند تا دو سال به صورت مستمر پایدار باشد.
3- منطقی یا غیرطبیعی بودن
ناراحتی به عنوان یک حس، واکنشی طبیعی به اتفاقات تلخ است. ناراحتی میتواند با احساس گناه، کاهش عزت نفس یا حتی دودلی در تصمیمگیری و واکنش نشان دادن به مسئله همراه باشد.
از طرف دیگر افسردگی واکنشی نسبتا ثابت و غیرطبیعی و شاید فاقد منطق به یک واقعه یا حتی بدون دلیل مشخص است.
در این اختلال با به هم ریختن کارکرد مغز در زمینههای مختلف که ریشه در وظایف دو هورمون دوپامین و سروتونین دارند، بسیاری از احساسات و کارکردهای عاطفی در مغز با مشکل مواجه میشوند. این موضوع منجر به پایداری عاطفه منفی میشود.
4- جزئی یا کلی بودن
احساس ناراحتی به عنوان یک واکنش طبیعی، در زمره رفتارهای تکاملی انسان، برای تغییر رفتار یا مسیر زندگی، به نوعی ضروری است.
احساس ناراحتی یا احساس گناه در زندگی روزمره دلیل و انگیزهای برای ایجاد تغییر در زندگی ایجاد میکند تا زندگی بهتری را تجربه کنیم. این تغییرات معمولا به یک مسئله محدود هستند و با تغییر موردنیاز، احساس موفقیت و مثبتی به وجود میآید.
از طرف دیگر، افسردگی به دلایل مختلفی مثل کاهش تمرکز و ایجاد ناتوانی در تصمیمگیری در تمامی زندگی و برای مدتی نسبتا طولانی رفتار و فعالیتها را تحت تاثیر قرار میدهد.
این تاثیرات در صورت عدم توجه، مشکلاتی مثل اختلالات خواب یا کاهش تدریجی اعتماد به نفس را به وجود میآورند و تا حدی پیش میروند که فرد حتی انگیزهای برای بهبودی ندارد و در نتیجه تلاشی نیز برای آن نمیتواند بکند.
5- نقش تلاش
افراد مختلف در واکنش به احساس غم و غصه، فعالیتهای مختلفی را برای دوباره شاد شدن یا انگیزه گرفتن امتحان میکنند. حتی در غم و غصههای سخت و ماندگار مثل غم از دستدادن یک عزیز، تلاش و اراده میتواند نقش مثبتی در بهبودی عاطفه و حسوحال فرد داشته باشد. از طرف دیگر، افرادی که دچار افسردگی هستند نه تنها توانایی یا میلی به بهبود وضعیت ندارند، بلکه به دلیل نقصهای کارکردی مغز ممکن است باور داشته باشند که به دلیل اشتباهاتی که در زندگی خود انجام دادهاند، لایق تحمل سختیها هستند.
6- نشانههای قابل مشاهده
یکی دیگر از تفاوتهای غم و افسردگی که در تشخیص نیز حائز اهمیت است، مشاهده و لمس آن توسط اطرافیان است. احساس ناراحتی و غم و غصه با برخی از واکنشهای صورت و بدن همراه میشود که اطرافیان و آشنایان تقریبا همیشه متوجه آن میشوند. این حس که درونی است، بعد از به اتمام رسیدن این واکنشهای فیزیکی، نمود بیرونی ندارد و اطرافیان کمتر ممکن است متوجه آن شوند. از طرف دیگر، افسردگی با تغییر جزء به جزء رفتار و عادتها، تاثیر زیادی بر فرد دارد و اطرافیان میتوانند وجود یک مشکل را به سادگی حس کنند.
کلام اخر
افسردگی به عنوان درمانپذیرترین اختلال روانشناختی شناخته میشود که در 80 الی 90 درصد اوقات، فارغ از مدت زمان موردنیاز، به درمان واکنش مثبت دارد. درمان افسردگی تا حد بسیار زیادی به نشانهها و علت پشت آن بستگی دارد و درمان ثابتی برای آن وجود ندارد. رواندرمانی بخش ضروری از انواع مختلف درمان است.
مراقبت از خود، اصلی است که در هر شرایط به کمک ما خواهد آمد. این اصل شامل دوری از الکل یا مخدر برای مقابله با غم، ورزش منظم، رژیم غذایی سالم، اهمیتدادن به میزان و کیفیت خواب و قطع نکردن ارتباطات اجتماعی در شرایط دشوار میشود که به تنهایی تا میزان زیادی میتواند افسردگی را از ما دور کند.