خاطرات اتاق درمان وقتی نگرانی رابطه را میبلعد ارسال توسط admpsy 22 مهر 1404 در تاریخ 22 مهر 1404 0 گفت: «خیلی نگرانم...بچهم بیشتر وقتش رو تو اتاق میمونه،درس نمیخونه، فقط تو گوشیشه.» پرسیدم: «نگران چی هستی دقیقاً؟»گفت: «میترسم دیگه نخواد درس بخونه،یا چیزایی ببینه که نباید ببینه...» پرسیدم: «برای اینکه این اتفاق نیفته،معمولاً چی بهش میگی یا چیکار میکنی؟»گفت: «خب وقتی میبینم کاراش بههمریختهست،یه وقتایی صدام بالا میره، بحثمون میشه...یه وقتایی هم میشینم باهاش حرف میزنم،براش از آدمای موفق مثال میزنم.» پرسیدم: «نتیجه گرفت؟»مکث کرد و گفت: «نه...»من فقط خیرش رو میخوامنمیخوام مثل فلانی علاف و معتاد بشه!پرسیدم: «پس چی شد که بازم همون کارها رو تکرار کردی؟»سکوت کرد... «نمیدونم!» خیلی از والدین اینجا گیر میکنن؛جایی بین نگرانی و تلاش برای کنترل.اما نگرانی، هرچقدر هم از عشق بیاد،وقتی با فشار و نصیحت تکرار بشه،به جای نزدیکتر کردن، فاصله میسازه. هر بار که جای گفتوگو،نصیحت و مقایسه میذاریم،یه تکه از رابطهمون کم میشه... شاید سؤال بهتر این باشه:بچههامون چهوقت به ما نزدیک میشن؟وقتی مدام اصلاحشون میکنیم،یا وقتی رابطهای میسازیم که بشه توش حرف زد، اشتباه کرد، و دوباره دید؟ آمنه گلعلی پور کارشناس ارشد روانشناسی عمومی