خاطرات
-
خاطرات اتاق درمان
مادری سردرگم و کلافه به من مراجعه کرده و از این شاکی بود که چرا حرفهای روانشناسهای مختلف با هم سازگار نیست و هر درمانگری نسخهٔ متفاوتی برای پسرش، سامان، تجویز میکند؟!
نوشته دکتر سیدعلی قاسمی
-
خاطرات اتاق درمان
اون هر شب گفت: «دوستت دارم.» صبحها با هم بیدار شدن، شبها با هم خوابیدن. خندیدن، فیلم دیدن، آغوش، لمس، رابطه… خاطرههایی که دونهدونه، نخ شدن تو ذهن یک نفر. کلماتی که تبدیل شدن به باور. لمسهایی که تعبیر شدن به تعهد. و بعد، یکباره، از دهنش پرید: «ما فقط با هم دوست بودیم. این یه رابطه نبود. هیچوقت نگفتم که رابطهست.»نوشته آرزو نوروزی -
خاطرات اتاق درمان
دختر ۲۸ سالهای بود. فارغالتحصیل دانشگاه امیرکبیر، باهوش، دقیق، اما بهشدت شکننده.
نوشته آمنه گلعلیپور
-
خاطرات اتاق درمان
یک بام و دو هوا در رواندرمانی
مادری سردرگم و کلافه به من مراجعه کرده و از این شاکی بود که چرا حرفهای روانشناسهای مختلف با هم سازگار نیست و هر درمانگری نسخهٔ متفاوتی برای پسرش، سامان، تجویز میکند؟!
-
خاطرات اتاق درمان
اون هر شب گفت: «دوستت دارم.» صبحها با هم بیدار شدن، شبها با هم خوابیدن. خندیدن، فیلم دیدن، آغوش، لمس، رابطه… خاطرههایی که دونهدونه، نخ شدن تو ذهن یک نفر. کلماتی که تبدیل شدن به باور. لمسهایی که تعبیر شدن به تعهد. و بعد، یکباره، از دهنش پرید: «ما فقط با هم دوست بودیم. »
-
خاطرات اتاق درمان
دختر ۲۸ سالهای بود. فارغالتحصیل دانشگاه امیرکبیر، باهوش، دقیق، اما بهشدت شکننده.